مقاله وشعر عرفان واعتراض محمد کدخدایی

تلاش برای باز شناسانیدن اسلام قران !......اسلامی که محمدص به آن زندگی بخشید ؛و ّاسلامی که مولا علی ع جانش را به آن بخشید! وامروز چیزیست که می بینیم هم هست !...وهم نیست !

مقاله وشعر عرفان واعتراض محمد کدخدایی

تلاش برای باز شناسانیدن اسلام قران !......اسلامی که محمدص به آن زندگی بخشید ؛و ّاسلامی که مولا علی ع جانش را به آن بخشید! وامروز چیزیست که می بینیم هم هست !...وهم نیست !

ما دوستان حسین ع نیستیم دشمنان اوییم! (اعتراض..اعتراض...اعتراض)

در این اندیشه ام که چگونه ما مردم دو روز شهادت غمگنانه ودردمندانه

وپر از رنج وعذاب حسین ع را دیدیم !....

و1400 سال ، آگاه ونا آگاه  بر آن  گریستیم

بی آنکه در انتخاب نوع مرگمان وخوب مردنمان اثری بگذارد !

ولی شور بختانه وشرمندانه ، 57 سال زندگی پر ثمرو آموزنده وعالمانه

وعاشقانه ی حسین ابن علی را ندیدیم  !....

وحتی یک بار به شادی بر آن نخندیدیم و از آن سخنی نگفتیم وبرایش

سرودی نسرودیم و برای بهتر زیستنمان درسی نیاموختیم و حتی در

یک روز از زندگیمان اثری نگذاشت  !

زیرا سیاست مداران از زمان صفویه زیر علم حسین ع با کمک وحمایت بسیاری

از روحانیون سلطانی (نه روحانی بمعنای اخص) بر ثروت وقدرتشان افزودند !

ومتقابلا در ازای این خیانت ،

مافیای دین فروشی ودکان معامله بهشت وجهنم ، رسما در دست شبه علما وروحانیون

سلطان پناه قرار گرفت ...بگونه ای که خود علما راستین نیز،

 ناچار و وادار بسکوت شدند ودر حاشیه قرار گرفتند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زیرا یادگیری از زندگی حسین ع  بمنزله زیر بار زور نرفتن ومرگ تبعیض

و تفرقه و ستم کاری ها خواهد بود !...وفراموشمان کرده اند که حسین ع

 دردش وحرفش وفریاد اعتراضش وقیامش برای چه بود ؟

این ها را از ماگرفته اند و جسد پر خون وبی سر وبی دل وقلب

حسین ع را برایمان گذاشته اند تا شیعیانی باشیم که با تعصب وناآگاهی وبی خود آگاهی

تمام عمرمان بر حسین ع وفاطمه س وعلی ع و...که در توهم فقط فکر می کنیم ؛...

فقط ، فکر می کنیم ؛......که می شناسیمشان به بی هودگی بگرییم !

واگر داشتیم چشم بصیرت ، که نداریم ؛.....می دیدیم که این حسین ع وفاطمه س

وعلی بزرگ است که بر ما ونتیجه ی مسخ شده ی زحماتشان میگریند !

فراموش نکنید این واقعیت رندانه را :

اگر میخواهی کسی را نابود کنی وضایع وخرابش کنی ،....

از او بد نگو در موردش هتاکی وفحاشی نکن ...کافیست که از او تعریف کنی

حتی از او خوب بگویی ولی بگونه ای که تحریف وتخریبش کنی وعملا از پیروی

وحرمت عملی ، ساقطش کنی ...

همان کاری را که با حسین واهل بیتش کرده ومی کنیم !

وبه درستی اکثریت ما همان شیعیانی هستیم که برای حسین نامه ها می نویسیم

دعوتش می کنیم واز عشق ومحبتمان میگوییم ولی خود، قاتلان اوییم !

اگر میگویی نه ...عمل علی وار وحسین پسندتان کو ...کجاست  ؟؟!!!!!!!!!!

Sheroerfan.blog.ir

Mohammad.erfan.mihanblog.com

شعرعرفان واعتراض

محمدکدخدایی

(نماز حسین ع در کربلا !)(عرفان)

(نماز حسین ع در کربلا !)(عرفان)

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۹ ب.ظ

من شنیدم که حسین ابن علی

نوه ی پیغمبر و ابن ثالث علی

در میان کارزار پر زخون کربلا

می کند هردم به دم ذکر خدا !

از نماز غافل نشد در آن همه کرب وبلا

سینه ی یاران او آماج تیرهای بلا

او نمازش بی هیچ شک وتردید وگمان

نیست از جنس غش دار نمازهایی که مشغولیم به آن

او صلاتش از زمین تا آسمان ، میکند بیدار انس وجنیان

شهادت داد شهادت !

 بر امیرشهیدان غیور در کربلا

که قیامش بود حسین ابن علی بهر  صلاة

آن نمازی که چو عیسی مرده را زنده کند

مرد محبوس هوس را حُرّ و آزاده کند !

کَر صدای زمزمه را همچو فریاد بشنود

کور مادر زاد بصیرت یابد وبینا شود  !

دُر شوند از عشق مولا پُر شوند

نه به مُهرو نه به خاک کربلا !!

بلکه با شور وخروش و جذبه ی عشق الهی حُر شوند

بس بوَد یک بار حضور چون حسین بن علی در یک صلاة

میشوند یار حسین ،

هم به دنیا وبه اُخری و

به پیشگاه خدا !.....

Sheroerfan.blog.ir

شعرعرفان واعتراض

محمدکدخدایی

  • محمد کدخدائی

آماج

 

جنیان

 

حرشوند

 

صلاه

 

عیسی

ما امام رضا را نمی بینیم ! (اعتراض)

(ما امام رضا را نمی بینیم) (اعتراض)

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

 چون قرن ها وسالیان دور به طلا وجواهرات وتجملات


چشم دوختیم ،ودر افزودنشان ویا آرزوی داشتنشان زندگی ها


باختیم وعمرمان را سوختیم ، خود از جنس آنها شدیم !


وچنین است که در آرزوی زیارت امام رضا نیز ،نخست


گنبد طلا وگل دسته های طلاو طاق طلا وسقا خانه ی اسماعیل طلایی


و زر وزیورهای (امام گریز) را می بینیم ! و در نهایت چشمان


کم سویمان ودل های کم وجودمان ، متوجه امام رضا میگردد !...


زیرا سلاطین وشاهان تاریخ فراموشمان کرده اند که امام سلطانی


نشسته بر تخت وپنهان در کوه طلا وجواهرات ، ومحتاج


چاپلوسی ها وتملق گویی ها ومدیحه سرایی های دروغینمان


نیست !...بلکه او در دل ما ودر نیت راستین ما ، ودر


عمل صالحات ماست که متجلی میگردد !


آیا هنگامه ی بیدار شدن نیست  ؟ !

Sheroerfan.blog.irشعر عرفان واعتراضمحمدکدخدایی

داستان شان نزول سوره عبس ...چرا خداوند به پیامبرش تشر می زند ؟! (قسمت سوم)

و ژنده پوش کور !

 مرید این چنین مرادی است !

او نمی داند "مرادش" چه رنج ها ودرشتی ها وسختی ها

 برای برداشتن دیوارهای جهل وتکبر

بین او واشرافیت منحط وپست اندیش ومتعصبی که

امروز چنان همیشه با آنان دست بگریبان است ،

متحمل شده ومیشود ؟!

تکرارنیاز واصرار پیرمرد به خواندن قران وحدیث ،

رشته ی کلام را گسیخته میکند !

نزدیک است سران بت پرستان فائق آیند بر کینه های دیرینه !!!...

پیامبر در پاسخ پیرمرد کور ،

دوست نزدیک و دور چیزی نمی گوید ....

تنها روبطرفی می گرداند ....

پیرمرد نمی بیند ولی سکوت را خوب می شناسد ...

و سکوت محمد را که هرگز چنینش ندیده !!....

غمگین ومتاثر، رنجورو متحسر بازمی گردد ....

گویی دلش شکسته  !!!!

و آنجا ست که عرش خدا می لرزد .....

فرش زمین با همه ی اقتدار کوهها ودریاهای پهناورش ،

می هراسد ومی ترسد !........

آری ! این خداست که محمد ص بنده ی خاص و یکی از صمیمی ترین دوستان مخلص

خویش را خطاب قرار می دهد :

(عبَسَ و تولّی (1)اَن جاء هُ الاعمی (2)وما یدریکَ لعلّه یزکّی(3)...................

گویی با پیامبرش قهر کرده !

 پشتش را به او کرده !

و او را نه بصورت مستقیم ،که غیر مستقیم !

استفهام انکاری  ، ونه مخاطب بلکه مغایب !

مورد خطاب قرار داده و او را مواخذه میکند !.......

تشرش می زند !....برای چه ؟!......

برای گناه ناکرده که برای خدا ودر محضرش گناه است !.........

 نویسنده :محمدکدخدایی

پایان قسمت سوم  !

داستان شان نزول سوره عبس ...چرا خداوند به پیامبرش تشر می زند ؟! (قسمت دوم)

او برای اعتلای اسلامِ جوان ،

 ودعوت نیرومندترین اندیشه های تبعیض وتفرقه وشرک که منافعشان

نه در پیام پیام آور خدا که جامعه ای توحیدی وبی طبقه را نوید می دهد

ونا برابری را پالودن ! ؛

بلکه در روح اشتراک که جوامع را منحط وافکار را فاسد وارواج را متشتت ،

 وطبقات را افزون و اندیشه ها را آلودن می بینند ! ؛.......

تلاش ها کرده وبرای زدودنش رنج ها برده .

و امروز نیز ؛ در گرما گرم جلب وجذب سران فتنه وشرک ؛

 بناگهان صدای عصای آشنای (ابن ام مکتوم) پیر مرد کور وژنده پوشی که

 همیشه از پیامبر میخواهد که برایش حدیث گفته وقران بخواند ، فضای آکنده

ازتوحید وشرک را در هم می شکند ؟!....

پیرمرد ،عبای پیامبر را گرفته وبسوی خویش می کشد

وچنان همیشه با صدای بلند ، می گوید :

محمد ! برایم حدیثی بگو !....

او پیامبر را دوست دارد وپیامبر نیز ، دوست می داردش  !

زیرا پیامبر امی ، پیامبر مرام ومعرفت وعشق ورحمت وبرادری وبرابری ؛...

غیر ازاین نمی تواند ونمی شاید که باشد....

و پیرمرد نیز ،ارادت ومهری خاص نسبت به دوست خویش داشت !!!

زیرا پیامبر را درویشی می دید که نه چون ندارد ،

 ونمی تواند که بخورد ؛ به فقر وقناعت

و درویش بازی های مرسوم پرداخته ! ؛...

بلکه دارد و می تواند !...

ولی "روح واندیشه اش درویش" است ونه زبانش به (یاهو) گفتن های دروغین !

وحتی با رها در جمع یارانش گفته است که ::::((الفقر فخری )) !!

(یعنی فقر در عین داشتن ، فخر من است)  !........


نویسنده :محمدکدخدایی

پایان قسمت دوم  !